بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
گر نیایی تا قیامت انتظارم روز و شب ................
از کرانه های زمان صدای تو می آید و من به انتظار تو می مانم و چه بهانه ای بهتر از این .
برای بیاد تو بودن در این کنج تیره و تار به کدامین افق تیره و خون آلود می نگری .
و به پرواز کدامین پروانه چشم دوخته ای .
در نوای قطره قطره خونت جنبش و فریادهای جانسوز نهفته است .
گرمی نفست را به وضوح احساس می کنم ای مهربان به بالینم بیا
با شاخه ای گل با سبدی پر از عطوفت و مهربانی
هیچ می دانی که ترنم جویبار کلامت آوای خیال من است
ای غنچه رها شده در باد ببین اینجا هستم لحظه لمس دستهای تو ، شکوه آسمانی من است
دستهای مهربان و پر محبتم را به سوی تو دراز می کنم
و با بارش مرواریدهای اشک روی گونه هایم تولدی دوباره را شروع می کنم و
گر نیایی باز هم منتظرت می مانم
گر نیایی تا قیامت انتظارم روز و شب
میترسم،
میترسم که بیایی و من در این ولوله تو را نبینم.
میترسم که بیایی و نگاهم را از تو بدزدند.
میترسم که بیایی و من به خود مشغول باشم.
میترسم که بیایی و من در این همهمه صدایت را نشنوم.
نازنینم، تو را به آن طرهی مشکینت،
وقتی به این سو میآیی، نامم را صدا بزن.
نامم را صدا بزن و
مگذار که هیاهوی این مردمان، حسرت دیدن تو را بر دلم بگذارد
بر گرفته از وبلاگ آهو خانم